پارت چهارم

زمان ارسال : ۴۲۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه

مینا زد به پیشونیش و به من نگاه کرد.راست می‌گفت، اونقدر هول کرده بودیم که اصلاً یادمون رفت باید برگردیم ماشین کربلایی حسین و برگردونیم.

مهرداد وسط حرفای ما داد زد:

- یکی به من بگه قضیه چیه!

*

- خدا لعنتت کنه میلاد، ببین ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.